خداوند برای اتمام حجت با بندگان خویش، مکتوبی را در بین آنها به ودیعه گذاشت که این مکتوب، نه مانند کتاب های گذشتگان تحریف شدنی است و نه مانند کتاب های بشری، مختص به عصر خاصی است. این کتاب هم چون خورشید فروزان در حرکت است و انسان های تشنه، هر یک بر اساس قابلیت ها و استعدادها و نیازهای عصر خود، از این منبع نامتناهی بهره می برند. قرآن دارای حرکتی است که سکون بردار نیست و چراغی است که خاموش شدنی نیست. اگر قرآن برای زمان خاصی نازل شده بود، یا تحریف پذیر بود، با اعجاز و جاودانگی هم خوانی نداشت و نمی توانست باشد. در مورد اعجاز قرآن همین بس که چهارده قرن از آن گذشته، ولی کسی نتوانسته است یک سوره مانند آن را به رشته ی تحریر درآورد. به هر حال، وصف قرآن در هیچ واژه ای نمی گنجد. پرسش های در این زمینه مطرح است که به برخی از آنها می پردازیم:
«اعجاز» مشتق از ریشه ثلاثی مجرد «عجز» است و در لغت به معنای: درماندگی، ناتوانی و نیز انتهای همه چیز آمده است،[1] و در مقابل قدرت قرار می گیرد. در قرآن نیز به معنای لغوی به کار رفته است: (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ)[2];بدانید که شما بر خداوند دست نخواهید یافت. در اصطلاح نیز عبارت است از: کار شگفت و امر خارق العاده و معارض ناپذیر، که پیامبران الهی به منظور اثبات ادعای رسالت خویش انجام می دهند و انسان ها از انجام دادن آن ناتوان و عاجزند.[3]
با این وجود، عنصر تشکیل دهنده ی مبادی اعجاز، جوهر نفسانی انسان با توان فوق العاده اش و جهان غیب و ملکوت است.
اعجاز دارای ویژگی هایی است از جمله:
1. اعجاز فعل عادی نیست، بلکه امری برخلاف جریان طبیعی عام و خارق العادت و خارج از توان متعارف بشر است.
2. قابل تعلیم و تعلم نیست و مغلوب عوامل دیگر نمی شود.
3. اعجاز نبوی همیشه توام با دعوت نبوت و به منظور اثبات نبوت و همراه با تحدی صورت می گیرد.[4]
حقیقت اعجاز دارای امتیازهایی است که آن را از قدرت های دیگر مانند، سحر،[5]کهانت[6] و... متمایز نموده است:
1. هدف ها: از جمله فصول امتیازبخش اعجاز انبیا، جهت گیری ها و اهداف آنهاست که به منظور هدایت مردم به سوی خدا و بر اساس هدف خیرخواهانه و دعوت به سعادت و اعمال صالح صورت می گیرد; در حالی که اهداف ساحران و دیگران، شخصی و کسب درآمد مادی است.
2. قلمروها: برخلاف سحر ساحران که محدود بوده و بر اساس تمرین و ریاضت صورت می پذیرد، معجزه های انبیا، دارای قلمرویی محدود و مشخص، و نیازمند ابزار ویژه و تمرین و ریاضت و بر محور موضوعات خاص نمی باشد.
3. استناد به فراطبیعت: معجزات پیامبر با استناد به فراطبیعت، عالم غیب و قدرت بیکران الهی ظهور می یابد; اما آثار ساحران و... با تلاش علمی یا تمرین دشوار به دست می آید.
4. سیره و رفتار مجریان: از دیگر تفاوت هایی که میان معجزات الهی و دیگر پدید آورندگان آثار خارق العاده وجود دارد; ویژگی های شخصی مجریان دو گروه است. انبیای الهی که مجریان معجزات الهی اند افرادی پاک سرشت، دارای سابقه ی روشن و برجستگی های اخلاقی و روحی اند، در صورتی که چنین خصوصیتی در زندگی ساحران و... یافت نمی شود.
5. ابزار و وسایل: انبیا، برای ترویج پیام الهی و نشان دادن معجزات الهی از ابزار باطل (خدعه و نیرنگ، اغواگری و تحریک نیروی خیال آدمیان) استفاده نمی کردند، ولی ساحران و... از چنین ابزارهایی بهره می بردند.[7]
سؤالی که در این جا مطرح است این که، آیا اعجاز از طریق قانون علیّت و قوانین طبیعی به وجود می آید، یا بدون علت تحقق می یابد؟
در پاسخ باید گفت: معجزات و خوارق العادات بر اساس قوانین طبیعی به وجود نمی آیند، بلکه نوعی استثنا در قوانین طبیعی تلقی می شود; مانند: سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم(علیه السلام)،[8] تولد حضرت عیسی(علیه السلام)بدون وجود پدر،[9] سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره[10] و...
بین پذیرفتن اصل علیت و پذیرفتن علت های خاص فرق است. در عالم هستی موجوداتی هستند نیازمند به موجود دیگر که بدون تحقق آن، به وجود نمی آیند; این قاعده بدیهی و قابل تشکیک نیست; اما معلول های خاصی وجود دارند که نیاز به علت های خاص دارند. قانون فلسفی می گوید: معلول علت می خواهد، و برای آن اوصاف کلی بیان می کند نه یک علت خاص برای معلول خاص. این وظیفه ی علم است که با تجربه ی دقیق، علت ها را بشناسد. عدم دسترسی ما به علت ها، دلیل بر نبود علت نیست، بلکه به خاطر تجربه ی ناقص ماست.
پذیرفتن اعجاز به هیچ وجه به معنای انکار اصل علیت یا پذیرفتن استثنا در اصل علیّت نیست; چون اوّلاً اعجاز از آن جهت که مستند به خداست یک علت مفیضه ی هستی بخش را در خود دارد، یعنی فرض پذیرفتن اعجاز، فرض پذیرفتن علیت خداست.
در مواردی اعجاز می تواند علل دیگری، غیر از اسباب طبیعی، داشته باشد که آن علت بر ما پوشیده باشد; ثانیاً علیت امور غیر طبیعی برای امور طبیعی با قانون علیت انکار نمی شود (تأثیر یک امر غیرطبیعی در پیدایش امر طبیعی); مثلاً نفس یااراده ی پیامبر یا ولیّ دیگر در پیدایش یک پدیده مؤثر باشد که هیچ قانون علمی آن را نفی نمی کند.[11]
قرآن کریم معجزه ی الهی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)است و در قرآن علاوه بر تحدی (مبارزه طلبی) به مجموعه ی قرآن،[12] به ده سوره[13] و به یک سوره از قرآن[14] نیز تحدی شده است. این نشان دهنده ی آن است که قرآن علاوه بر محتوا، مضمون، فصاحت و بلاغت، در نظم و نثر سوره ها نیز اعجاز دارد که انسان ها از همانندآوری آن عاجز و ناتوان اند.
به عبارت دیگر، اعجاز قرآن ذاتی است نه الفاظ ظاهری; زیرا اگر قرآن صرف الفاظ بود، اعراب نیز با استفاده از محاورات و گفت وگوی عرفی خود، می توانستند سوره هایی مانند آن بیاورند; در حالی که کسی که قدرت بر ماده دارد، لزوماً قدرت بر ترکیب را هم ندارد.[15] مثل این که شخصی بگوید: چرا فلانی که شمشیری را ساخته، نمی تواند در جنگ پیروز شود; در حالی که برای پیروزی بر دشمن، علاوه بر ابزار (شمشیر)، شجاعت، دلاوری، اراده، قدرت و... نیز[16] لازم است.
برخی از معجزه های پیامبران، حسی و مختص به یک زمان و برای افراد خاصی بوده است; مانند زنده کردن مردگان، عصای موسی و...; و برخی نیز مانند قرآن، دایمی و همیشگی و جهانی است.[17]
در این جا لازم است به ویژگی دیگری از اعجاز پرداخته شود که عبارت است از تناسب در اعجاز.
از ویژگی های معجزه آن است که با صنعت و فن رایج زمان خویش سنخیت و مشابهت داشته باشد و از نظر بقا و موقعیت تابع ادیان باشد; یعنی اگر دینی موقت و مخصوص به زمانی بوده، معجزه هم موقت و مخصوص همان باشد و اگر ابدی و همیشگی بود، طبعاً معجزه هم باید ابدی باشد.
اگر به زمان حضرت موسی(علیه السلام)نظر بیفکنیم خواهیم دید که در آن عصر، سحر شایع بود; بنابراین معجزه ی موسی(علیه السلام)مناسب با همین قسم بود; مانند عصایی که حضرت آن را به قصد اعجازی افکند و تبدیل به اژدهاو مار شد و تمامی ادوات ساحران را فرو برد. به همین خاطر، ساحران اولین گروهی بودند که پس از دیدن معجزه ی موسی(علیه السلام)به او ایمان آوردند و گفتند: (آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ)[18]; زیرا علمای یک فن با اشراف و احاطه ای که به رموز و جزئیات و اصول کار خویش دارند، بهتر از دیگران قادر به تشخیص و تصدیق معجزات پیامبران اند و چون دین موسی(علیه السلام)موقت بود، معجزه ی آن هم موقت بود و همین طور است دیگر معجزات حضرت موسی(علیه السلام)و سایر انبیا(علیهم السلام) .
در عصر ظهور اسلام، آن گاه که فنون ادب در میان عرب به اوج خود می رسد و خطیبان و ادیبانی که از فصاحت و بلاغت بیش تری برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد تشویق قرار می گیرند و بازارهایی معین برای عرضه ی اشعار نغز و زیبای آنان به وجود می آید، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با سلاحی قدم در این کارزار می گذارد که همه ی ارباب سخن را به حیرت وا می دارد و از آن جا که اسلام، دین باقی و همیشگی است، معجزه ی آن حضرت نیز جاودان و دایمی است.[19]
در اصول کافی روایتی از امام دهم(علیه السلام)نقل گردیده است که حضرت در فلسفه ی اختلاف معجزات پیامبرانی چون موسی(علیه السلام)و عیسی و محمد(صلی الله علیه وآله)فرموده است:
... و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را در زمانی فرستاد که خطبه خوانی و سخنوری زیاد شده بود، سپس آن حضرت از طرف خدا، پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را باطل و حجت را برایشان تمام نمود.[20]
قرآن کریم نسبت به معجزات پیامبران گذشته و حتی نسبت به سایر معجزات پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)از امتیازات خاصی برخوردار است.
1. قرآن معجزه گویا: قرآن کریم در عین حال که معجزه است، کتاب تشریع نیز هست و تشریع و اعجاز مقرون به هم شده اند و وحدتی بین آن دو ایجاد شده است. ابن خلدون می گوید:
غالب معجزات نبی اکرم(صلی الله علیه وآله)با وحی مغایرت داشته است و باید برای صدق وحی، معجزه بیاورد ولی قرآن همان وحی ادعا شده است و به عبارت دیگر، دلیل و مدلول فیه در این معجزه اتحاد دارند.[21]
قرآن یک معجزه ی گویاست. نیازی به معرفی ندارد، خودش به سوی خود دعوت می کند، مخالفان را به مبارزه می خواند و محکوم می سازد، و از میدان مبارزه پیروز بیرون می آید; لذا پس از گذشت قرن ها از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)همانند زمان حیاتِ او به دعوت خود ادامه دهد; هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.[22]
2. جاوادنگی و جهانی بودن قرآن: از دیگر امتیازات اعجاز قرآن جاودانی و جهانی بودن آن است. قرآن مرز زمان و مکان را در هم شکسته و مافوق زمان و مکان قرار گرفته است و پس از گذشت 1400 سال، هم چنان با قیافه ای که در محیط تاریک حجاز تجلی کرد، امروز بر ما تجلی می کند، حتی گذشت زمان و پیشرفت دانش، امکان استفاده ی بیش تری از آن را به ما داده است.[23] جاودانگی قرآن بدین معناست که لازم نیست آورنده اش همراه آن باشد، بلکه در هر دوره و عصری خودگویای حقانیت خویش است.
3. اعجاز روحانی: از دیگر ویژگی های قرآن، روحانی بودن آن است. معجزات انبیاء(علیهم السلام)و سایر معجزات نبی اکرم(صلی الله علیه وآله)جنبه ی جسمانی داشت; شفای بیماران غیرقابل علاج، زنده کردن مردگان، شق القمر، ناقه ی صالح و... همه جنبه ی جسمی دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر می کنند، ولی الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمولی ترکیب یافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، روح او را مملو از اعجاب و تحسین می سازد، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید و معجزه ای است که تنها با مغزها و اندیشه ها و ارواح انسان ها سروکار دارد. برتری چنین معجزه ای بر معجزات جسمانی احتیاج به توضیح ندارد.[24]
قرآن دارای چه اعجازی است که دشمنان سعی در مشابه سازی آن دارند؟
حسن رضا رضاییl قرآن برای رساندن انسان ها به کمال سعادت، سلسله قوانین و احکامی را وضع نمود که با هوی و هوس قدرت طلبان و زراندوزان مطابقت نداشت; لذا قرآن را یک کتاب معمولی و افسانه ی پیشینیان معرفی کردند. قرآن در جواب آن ها فرمود:
(وَ إِن کُنتُمْ فِی رَیْب مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَة مِّن مِّثْلِهِ ی);[25] اگر درباره ی آنچه بر بنده ی خود (پیامبر(صلی الله علیه وآله)) نازل کردیم تردید دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فراخوانید، اگر راست می گویید.
این آیه تمام مخالفان را به مبارزه طلبیده، امّا از زمان نزول قرآن تا به حال کس و گروهی نتوانسته است شبیه قرآن بیاورد; این همان اعجاز قرآن است.
اوّلاً، از صدر اسلام تا کنون مسئله ی مبارزه ی فرهنگی با قرآن و پیامبر وجود داشت و در تاریخ به افراد زیادی برمی خوریم که علیه قرآن قد علم کردند; مانند:
1. اسود غسی که در اواخر عمر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به معارضه با قرآن برخاست و دوران ادعای نبوتش چهار سال بود.
2. عبدالله بن مقفع که از نویسندگان معروف قرن دوّم هجری است، در عصر امام صادق(علیه السلام)می زیست و داعیه ی مبارزه با قرآن را داشت.
3. مسیلمه ی کذاب که در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سرزمین «یمامه» ادعای پیامبری کرد. او مدعی بود که فرشته ای برای او وحی می آورد و به زعم خود، آیاتی را برای مردم می خواند.
افراد دیگری مانند: سجاح، ابوالعلاء معری، احمد بن حسین کوفی، احمد بن عیسی... با قرآن معارضه نمودند و سعی در مشابه سازی قرآن نمودند.[26]
ثانیاً، برخی قصد داشتند با شبیه سازی قرآن و با بیان خطاها بفهمانند که قرآن وحی الهی نیست، بلکه نوشته ی بشری هم چون رسول الله(صلی الله علیه وآله) است و بشر هم در نوشتن، دچار اشتباه و خطا می شود و طبق فرهنگ و دانش زمان خود می نویسد، در نتیجه قرآن هم خطاپذیر است.
علاوه بر آن برخی می کوشند تا این مطلب را القا کنند که قرآن برای مردمان ابتدایی آمده است، امّا در عصر حاضر که عصر تمدن و صنعت است کاربرد عملی ندارد.
ثالثاً، قوانین قرآن بر اساس حکومت عدالت در جامعه و نفی سلطه گرایی و تبعیض و فساد و... و بر اساس حقانیت پایه ریزی شده است و با انگیزه ی قدرت طلبان و سوءاستفاده کنندگان سازگاری ندارد; لذا همیشه سعی می کنند شبیه قرآن را بیاورند و قداست قرآن را زیر سؤال ببرند، تا آزادانه به اهداف خود برسند.
امّا درباره ی اعجاز قرآن باید گفت: همین که در طول 14 قرن کسی نتوانسته است سوره ای مانند سوره های قرآن بیاورد، بزرگ ترین معجزه است. در قرآن اعجاز فراوانی نهفته است; از جمله:
الف) فصاحت و بلاغت: حضرت علی(علیه السلام) درباره ی بلاغت قرآن می فرماید:
کثرت تکرار و شنیدن پی درپی، هرگز آن را کهنه نمی کند.[27]
ب) بیان معارف الهی: در معارف قرآن هیچ مبالغه ای وجود ندارد و همه مطابق با عقل سلیم و فطرت بشر است; مانند: توحیدشناسی، معادشناسی، وحی شناسی و...
ج) بیان تاریخ: بیان تاریخ در قرآن دارای ویژگی هایی است: از جمله، تکیه بر قسمت های حساس که دارای نقش تربیتی است، خالی بودن از هرگونه حشو و زواید، خالی بودن از تناقض و تضاد و ناهماهنگی ها، تجزیه و تحلیل و پیامد تاریخ گذشتگان، جداسازی حقایق از افسانه ها، و...
بیان تاریخ در قرآن از آن جنبه دارای اعجاز است که فرد امّی و درس نخوانده که در میان افسانه ها و خرافه های تاریخی پرورش یافته حقایق تاریخی را از خرافه ها جدا نموده است.[28] بیان کیفیت خلقت حضرت آدم(علیه السلام)[29]، ملاقات حضرت ابراهیم با فرشتگان،[30]سرچشمه ی اختلاف زبان ها،[31] گوساله پرستی بنی اسرائیل،[32] و سایر موارد.
د) وضع قوانین: اعم از; جامعیت قوانین،[33] عدالت اجتماعی،[34] روابط اجتماعی،[35] مسائل دفاعی،[36] احترام به حقوق بشر[37]، اهتمام به تأمین آزادی و امنیت[38] و...
ه) عدم تضاد و اختلاف در آیات قرآن:
قرآن می فرماید: آیا درباره ی قرآن نمی اندیشند که اگر از سوی غیرخدا بود اختلافات فراوانی در آن می یافتند.[39]
و) علوم روز و اکتشافات علمی:[40] برای اختصار، چند نمونه را ذکر می کنیم:
1. حرکت زمین: آیات متعدّدی در قرآن کریم با تعابیر «فراشاً»،[41] «مهداً»،[42] «قراراً»،[43]«مهاداً»[44] و ... به حرکت آرام و منظم زمین اشاره دارد. دانشمندان نیز حرکت انتقالی زمین به دور خورشید را که با سرعت زیادی (در هر ثانیه 20 و در هر دقیقه 1200 کیلومتر) در حرکت است تصدیق می کنند.[45]
2. جاذبه ی عمومی در عالم هستی: آیه ی زیر بر این مطلب دلالت دارد:
(اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَـوَ تِ بِغَیْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا)[46]; خدا همان کسی است که آسمان ها را بدون ستون هایی که ببینند برافراشت.
دانشمندان از این آیه جاذبه ی عمومی در فضا را استفاده می کنند.[47]
3. کروی بودن زمین: از آیات زیر کروی بودن زمین استفاده می شود:[48]
(مشارق الارض و مغاربها)،[49] (رب المشرقین و رب المغربین).[50]
4. اکسیژن در جو زمین:
(مَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُو یَجْعَلْ صَدْرَهُو ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَآءِ);[51] آن کس را که خدا بخواهد گمراه کند، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود.
قرآن حالت افرادی را که گمراه شده اند و ایمان نمی آورند به بالا رفتن به آسمان تشبیه می کند. این تشبیه به یک نکته ی علمی اشاره دارد و آن این که انسان هرچه به طرف آسمان بالا رود به سبب کم شدن اکسیژنِ هوا به زحمت نفس می کشد.[52]
زوجیت در گیاهان،[53] پیدایش شیر در جانوران،[54] زندگی زنبور عسل و فواید آن، فواید خرما، طریقه ی رشد جنین،[55] حرمت گوشت خوک، مردار، خون و خمر،...[56] و هزاران معجزات علمی و بلاغی و ادبی آیات هر محقق منصفی را متعجب می سازد و منطبق با تکنولوژی و آزمایش های تجربی امروز است. امیدواریم روزی فرا رسد که حقایق و معجزات قرآن آشکارتر گردد.[57]
تحدی یعنی چه؟ آیا تحدی قبل از قرآن در میان عرب معمول بوده است؟
سید محمد حسین میریl قبل از هر چیز لازم است به این مسئله پرداخته شود که یکی از راه های شناخت صحت ادعای هر فرد، دلایلی است که بر صحت مدعای خود اقامه می کند. هر چه ادعا مهم تر باشد دلایل باید از استحکام بیش تری برخوردار باشند. پیامبران در طول تاریخ برای اثبات ادعای نبوت دلایلی آورده اند که در لسان قرآن «آیه»[58] یا «بیّنه»[59] نامیده می شوند که بعداً مسلمانان آن ها را «معجره» نامیدند و مخالفانِ خود را به مبارزه و همانندآوری فراخوانده اند.
انتخاب نوع معجره بستگی به شرایط زمانی و مکانی هر پیامبر دارد. امام رضا(علیه السلام) در تحلیل تفاوت معجزات پیامبران می فرماید:
هنگامی که خداوند موسی را مبعوث کرد سحر و ساحری بر اهل آن عصر غلبه داشت; لذا خداوند چیزی از سوی خود برای آن ها فرستاد که در قدرت آن ها نبود و سحرشان را باطل کرد و حجت را تمام نمود و عیسی(علیه السلام) را هنگامی مبعوث کرد که بیماری های صعب العلاج آشکار شده بود و مردم نیازمند به طبیبانی بودند. خداوند از سوی خود چیزی فرستاد که نزد آن ها نبود; مردگان را برای آن ها زنده می کرد و کور مادرزاد و بیماران مبتلا به بیماری های علاج ناپذیر را به فرمان خدا بهبودی می بخشید و حجت را به وسیله ی آن بر مردم تمام می کرد. خداوند محمد(صلی الله علیه وآله)را در وقتی مبعوث ساخت که خطبه ها و سخنان دلنشین و فصیح و بلیغ بر آن عصر غالب بود; خداوند از سوی خود مواعظ و حکمت هایی در اوج فصاحت و بلاغت فرستاد که سخنان آنان را باطل کرد و حجت را بر آنان تمام نمود.[60]
قبل از ورود به بحث لازم است در ابتدا واژه ی «تحدّی» در لغت و اصطلاح بررسی شود.
تحدی در لغت به معنای مبارزه طلبی و همانندآوری است[61] و در اصطلاح به این معنا آمده است که، کسی دیگران را برای عمل یا گفتار یا نوشتار خود به مبارزه و همانندآوری دعوت کند. یکی از ارکان معجزه ی قرآن تحدّی است; یعنی مدعی نبوت باید دیگران را به مقابله و مبارزه دعوت کند. تحدّی مشتمل بر قیاس و برهان است; بدین گونه که:
لوکان هذا الکتاب من عند غیر الله لامکن الاتیان بمثله، لکن التالی باطل فالمقدم مثله; اگر این کتاب، کلام الله نباشد، پس کلام بشری است و اگر بشری باشد پس شما هم که بشر هستید باید بتوانید مثل آن را بیاورید، اگر شما توانستید مثل آن را بیاورید بشری بودنش اثبات می شود و اگر نتوانستید، معلوم می شود که بشری نیست و اعجازی است که اثبات کننده ی ادعای نبوت و رسالتِ آورنده ی آن خواهد بود.[62]
مخالفان قرآن بیش ترین انگیزه را برای همانندآوری قرآن داشتند. آنان اهل فصاحت و بلاغت، متعصب نسبت به آداب و رسوم خویش، به ویژه فرهنگ بت پرستی، و قومی لجوج و سرسخت و متکبر بودند. قرآن آداب و رسوم آنان را نادرست[63] و بت پرستی را امری خرافی می داند;[64] و فخر فروشی آنان را نکوهش می کند.[65] در عین حال، آیات تحدّی، آنان را به همانندآوری قرآن ترغیب و تشویق می کرد و پذیرش و عدم پذیرش قرآن را با سعادت و شقاوت جاودانه پیوند می داد.[66] تشویق به کمک گرفتن از کلیه ی نیروهایی که می توانند در آوردن همانند قرآن نقشی ایفا کنند،[67] دروغ گو پنداشتن در صورت ناتوانی[68] و ده ها انگیزه ی دیگر.[69]
کتب تاریخی و علوم قرآنی، افراد متعددی را ذکر می کنند که در صدد همانندآوری قرآن برآمدند، ولی خود با بررسی قرآن به عجز خویش پی بردند و یا به آوردن چیزی شبیه قرآن دست یازیدند; اما با نمونه هایی که ارائه دادند موجبات رسوایی خویش را فراهم آورده، ناتوانی بشر از همانندآوری را اثبات کردند. این همانندخواهی و مبارزه جویی یک دعوت جهانی و تاریخی است. اکنون نیز این دعوت فراروی همه ی جهانیان است و می توانند به جای گزینش هر جنگ نظامی و اقتصادی و... به دعوت قرآن پاسخ دهند.[70]
در عصر نزول قرآن کریم بلاغت به اوج خود رسیده بود; لذا شعرا در بازار «عکاظ» به شعرخوانی می پرداختند و شعرهای برتر را با عنوان «معلقات سبع» با آب طلا نوشته، بر دیوار کعبه آویزان می کردند. یکی از اندیشمندان در این زمینه می گوید:
عرب عادت داشت که در مقام مسابقه در قصاید و سخنرانی های خویش دیگران را به تحدّی فراخواند. قرآن نیز از همین روش آنان را تحدّی کرد که مانند قرآن یا لااقل قسمتی از قرآن بیاورند، پس خبر داد که نخواهند توانست چنین کاری را انجام دهند.[71]
نمونه ای از این تفاخر و تحدّی در شعر «تمیم بن مُقبل» از شعرای پیشین عرب این گونه جلوه می کند:
اذا مِتُّ عَنْ ذکرِ الْقَوافی فَلَنْ تَری *** لها قائلاً بَعْدی اَطبّ و اَشْعَر
اگر از گفتن اشعار لب فروبندم، پس از من دیگر کسی را نخواهی یافت که بهتر و پاکیزه تر از من شعر بگوید و در شاعری از من استادتر باشد.[72]
ولید بن مغیره فخر مخزومی، گل سرسبد بوستان عرب (ریحانة العرب)، با تمام کینورزی و دشمنی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پیام وحی، ناگزیر اعتراف کرد که این سخن بالاتر از افق کلام انسان است. او درباره ی کلام خدا که از زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیان می شد چنین می گوید:
گفتار او شیرینی خاصی دارد و زیبایی و طراوت فوق العاده ای; شاخه هایش پرمیوه و ریشه هایش پرمایه، و سخنی است که از هر سخن دیگر بالاتر می رود و هیچ سخنی بر آن برتری نمی یابد.[73]
علامه صدر بلاغی در مقدمه ی تفسیر آلاء الرحمن همین بُعد از اعجاز را که اعجاز بیانی است، برای اعراب زمان پیامبر از دیگر ابعاد اعجاز قرآن روشن تر می داند.[74]
سید قطب در این زمینه می گوید:
تلاش اصلی من در مکتب قرآن همین است که جنبه ی هنری و ویژگی های ادبی قرآن جلوه گر شود و اندیشه ها زیبایی نهفته ی آن را دریابند. به نظر من در آغاز نیز اعراب از همین طریق در حوزه ی جاذبه و شکوه هنر قرآن قرار گرفتند و همین بیان زیبا بود که تا عمق احساس آن ها نفوذ کرد و نفوسشان را برانگیخت.[75]
در نتیجه، دعوت قرآن به همانندآوری یک دعوت جهانی است و با آن که اعراب در بعد فصاحت و بلاغت یکه تاز میدان بودند و قبل از نزول قرآن، در اشعار و خطب همدیگر را به تحدی فرا می خواندند، توان هماوردی با قرآن را نداشتند و تاکنون نیز هیچ کس توان مقابله با قرآن را نداشته و نخواهد داشت.
مراحل و اقسام تحدی را در قرآن بررسی نمایید.
علی اکبر مؤمنیتحدی در لغت یعنی مبارزه طلبی و معارضه کردن، و در اصطلاح یک واقعیت تاریخی قرآنی است که عبارت است از امر خداوند به مخالفان و منکران وحی قرآن و صدق نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)که اگر طبق ادعای خود، قرآن را مجعول و پیش خودساخته و اساطیر الاولین می دانند، نظیر آن را بیاورند.[76]
آیات تحدی در قرآن به دو صورت مطرح شده اند:[77]
الف) تحدی به صورت عام و کلی
آیاتی که تحدی به صورت کلی در آن ها مطرح شده است، به ترتیب نزول، عبارت اند از:
1. (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً);[78] بگو اگر جن و انس اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یکدیگر را در این کار کمک کنند.[79]
2. (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ);[80] آیا آن ها می گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید، و غیر از خدا هر کس را می توانید (به یاری) طلبید!
3. (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ); آیا می گویند: او به دروغ این قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگی است؟ بگو: اگر راست می گویید، شما هم ده سوره ی ساختگی همانند این قرآن را بیاورید; و تمام کسانی را که می توانید، غیر از خد برای این کار دعوت کنید!
4. (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیث مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ)[81]; یا می گویند: قرآن را به خدا افترا بسته ولی آنان ایمان ندارند، اگر راست می گویند سخنی همانند آن بیاورند.
5. (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْب مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ);[82] و اگر درباره ی آنچه بر بنده ی خود (پیامبر) نازل کرده ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خد فراخوانید، اگر راست می گویید; پس اگر چنین نکردید که نخواهید کرد از آتشی بترسید که هیزم آن، بدن های مردم (گنهکار) و سنگ ها (بتها) است، و برای کافران آماده شده است!
در آیات قرآن کریم، گاه تحدی به کل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یک سوره از آن صورت گرفته است. این گونه تحدّی زمینه ساز این سؤال شده است که راز این درخواست ها و همانندخواهی های متفاوت چیست؟
پاسخی که معمولا داده می شود این است که قرآن با این شیوه، تحدی از اشد به اخف نموده است تا اعجاز قرآن بهتر به کرسی بنشیند. در آغاز درخواست کرده تا همانند کل قرآن را بیاورند; پس از آن که تلاش برای همانندآوری کل قرآن صورت گرفت و ناتوانی بشر از آوردن همانند آن روشن شد، ده سوره همانند سور قرآن را می طلبد و پس از تلاش و اثبات عجز آنان از آوردن ده سوره، قرآن از آنان می خواهد که یک سوره همانند قرآن بیاورند; به این ترتیب قرآن مجید سه بار با فاصله ی زمانی انگیزه های مردم را به سوی همانندآوری قرآن سوق داده و عجز آنان از آوردن همانند قرآن را در سه مرحله با سیر از دشوار به آسان به اثبات رسانده است.
این پاسخ بر یک پیش فرض استوار است و آن این که نزول و به ویژه ابلاغ آیات یاد شده به ترتیبی بوده باشد که در این پاسخ مطرح شده است. به این معنا که اوّل آیات تحدی به کل قرآن، سپس آیات تحدی به ده سوره و در نهایت آیات تحدی به یک سوره نازل شده باشد; در حالی که در آیات قرآن هیچ شاهدی بر این مدّعا وجود ندارد.
به علاوه، قول مشهور بین مفسران و دانشمندان علوم قرآنی آن است که سوره ی یونس که مشتمل بر آیات تحدی به یک سوره است قبل از سوره ی هود که مشتمل بر آیات تحدی به ده سوره می باشد، نازل شده است[83] و به این دلیل پیش فرض یاد شده مورد تردید قرار گرفته و پاسخ مزبور را دچار تزلزل ساخته است. این نکته مفسران را بر آن داشته است که تبیین و توجیه های دیگری را به میان کشند و یا دفاعی ویژه از پیش فرض یاد شده به عمل آورند.[84]
در این جا به منظور جلوگیری از اطاله ی سخن از پرداختن به نقد و بررسی اقوال یاد شده خودداری کرده، به بیان وجهی که به نظر ما سازگارترین وجه با آیات است اکتفا می کنیم.
هر چند اکثر قریب به اتفاق مفسران و دانشمندان علوم قرآنی مفاد آیات تحدی به مثل قرآن را به کل قرآن دانسته اند، این احتمال نیز به صورت جدّی مطرح است که مقصود از قرآن در این آیات معنای جنسی باشد، نه بیان مقدار معجزه; زیرا قرآن از ماده ی قرائت است و قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن. علاوه بر آن، هنگام نزول این آیات، تمام سوره های قرآن نازل نشده بود; بنابراین نمی توان تحدی در این آیات را تحدی به کل قرآن دانست. در این صورت، بحث از «ترتیب تحدی» در این مورد رنگ می بازد; ولی با فرض پذیرش قول مفسران در این خصوص می توان گفت آیات تحدّی در مرحله ی اوّل می خواهد که اگر در خدایی بودن قرآن تردید دارند کتابی همانند قرآن که دارای همه ی امتیازات قرآن باشد بیاورند و پس از آن که عجزشان ثابت شد تخفیف داده، می فرماید: یک سوره که از هر جهت شبیه سور قرآنی باشد و همه ی امتیازات یکی از سور قرآن را دربرداشته باشد بیاورند، و پس از آن که از چنین امری نیز عاجز شدند تخفیف داده از ایشان می خواهد که ده سوره بسازند که هر کدام دارای یکی از جهات اعجاز قرآن باشد به طوری که مجموع آن ده سوره بتواند ویژگی های یک سوره ی قرآن را دارا باشد. بدیهی است که ساختن یک سوره که از هر نظر شبیه یک سوره ی قرآن باشد، مشکل تر از فراهم آوردن چند سوره است که هر یک در یک جهت شبیه قرآن باشد.پس تحدی از اشد به اخف صورت گرفته و معقول است.[85]
ب) تحدّی به صورت خاص و جزئی; در دسته ای دیگر از آیات قرآن، تحدی به صورت خاص مطرح شده است[86] که تنها به عناوین موضوعات اشاره می کنیم:
1. تحدی به آورنده ی قرآن.
2. تحدی به فصاحت و بلاغت.
3. تحدی به هماهنگی و عدم اختلاف.
4. تحدی به خبرهای غیبی.
گسترده ترین تحدی از میان آیات قرآن در آیه ی سوم سوره ی اسراء انجام گرفته است.[87] مخاطب این مبارزه طلبی، جن و انس، یعنی همه ی جهانیان اند. از این آیه به خوبی استفاده می شود که ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، که زبان عربی است، ندارد و از جهات مختلف مطرح است; و گرنه دعوت به مقابله ی غیر عرب با یک کتاب عربی بی تناسب است.[88]
لازم به توضیح است که همانندآوری (تحدی) در آن نیست که سخنی همسان و همانند سخن خدا بیاورند، به گونه ای که در شیوه ی بیان و نحوه ی تعبیر کاملاً همانند باشد; زیرا این گونه همانندی جز با تقلید امکان پذیر نیست! بلکه مقصود از «تحدی» آوردن سخنی است که هم چون قرآن از نظر معنویت دارای جایگاهی ارجمند و والا بوده و در درجه ی اعلای بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد; سخنی توانا و قدرتمند، رسا و گویا، با محتوایی بلند و متین و استوار. علمای بیان با معیارهای مشخصی، درجات رفعت و انحطاط هر کلامی را معین ساخته اند و برتری یک کلام بر کلام دیگر با همین معیارها مشخص می گردد که در علم «بلاغت» به تفصیل از آن معیارها سخن گفته شده است.[89]
برخی از متکلمان مسلمان قایل به این هستند که خداوند، همت و اراده ی مدعیان را برای پاسخ گویی به قرآن و آوردن نظیر آن سست می کند و نظر آنان را از این کار «صرف» می کند (برمی گرداند). به این نظریه «صرفه» گفته اند.[90] قول به صرفه نه تنها از جنبه ی نظری خدشه پذیر است، بلکه از حیث عملی نیز بطلانش ثابت شده است; زیرا تاریخ برخی از این معارضه ها را ثبت نموده است که البته مایه ی عبرت و شگفتی است; بنابراین در مقابل تحدّی، معارضه صورت گرفته است،امّا سرانجام برای معارضه کنندگان چیزی جز خسارت و فضاحت حاصل نشده است. نمونه هایی از این معارضه ها به شرح زیر است:
مسیلمه ی کذاب که ادعای نبوت و پیامبری داشت در مقابل سوره ی «فیل» این جملات را ساخته است: «الفیل، ما الفیل، و ما ادراک ما الفیل، له ذنب و بیل و خرطوم طویل....»[91].
یکی از نویسندگان مسیحی، که مدعی معارضه با قرآن است، در مقابل سوره ی «حمد»، با اقتباسی که از خود سوره داشته است، به زغم خود سوره ای عرضه کرده است: «الحمد للرحمن، رب الاکوان، الملک الدّیان، لک العبادة و بک المستعان، اهدنا صراط الایمان»;[92] و در مقابل سوره ی کوثر گفته است: «انا اعطیناک الجواهر، فصلّ لربک وجاهر و لا تعتمد قول ساحر»! این فرد با تقلید کامل از نظم و ترکیب آیات قرآنی و تغییر برخی از الفاظ آن چنین تلقین می کند که با قرآن معارضه نموده است. او همین بافته هایش را نیز از مسیلمه ی کذاب به سرقت برده است. مسیلمه در برابر سوره ی کوثر گفته است: «انا اعطیناک الجماهر، فصل لربک و هاجر و انّ مبغضک رجلٌ کافر».[93]
نمونه های دیگری نیز از معارضه های واهی و بی اساس وجود دارد که برای همیشه به بایگانی تاریخ سپرده شده اند.[94]
[1]. ابن المنظور، لسان العرب، (بیروت، دارالمعارف) ج 4، ص 287; ابن فارس، مقاییس اللغه، (تهران: مکتب الاعلام الاسلامی، چ اول، 1404)، ج 4، ص 231
[2]. توبه: 2.
[3]. سعیدی روشن، معجزه شناسی، (قم: اندیشه معاصر، چ 1، 1379)، ص 18.
[4]. ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، (بیروت: دارالزهراء)، ص 33.
[5]. سحر، عمل خارق العاده ای است که موجب آثاری در وجود افراد می گردد و گاهی چشم بندی و شعبده را نیز می گویند.
[6].مراد از کهانت، رابطه ی ارواح بشری با ارواح مجرد، یعنی جن و شیطان است.
[7]. سعیدی روشن، معجزه شناسی، ص 20 ـ 25.
[8]. انبیاء: 69.
[9]. مریم: 17.
[10]. مریم: 30.
[11]. ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، (قم: مؤسسه در راه حق، 1373)، ج 3 ، 1، ص 124 ـ 130.
[12]. اسراء: 88.
[13]. هود: 23.
[14]. بقره: 23.
[15]. ابوالقاسم خویی، همان، ص 83.
[16]. جوادی آملی، قرآن در قرآن، (قم: نشر اسراء، چ 1، 1378)، ج 1، ص 165.
[17]. ر.ک: حسن عرفان، اعجاز در قرآن، (تهران: دفتر مطالعات، چ 1، 1379); محمد حسین طباطبایی، اعجاز قرآن، (انتشارات رجاء، چ 1، 1362).
[18]. شعراء: 47.
[19]. برگرفته از: سید ابوالفضل میرمحمدی زرندی، تاریخ و علوم قرآن، (قم: جامعه ی مدرسین، چاپ سوم، 1373)، ص185.
[20]. شیخ کلینی، اصول کافی، ترجمه ی سیدجواد مصطفوی، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت)، ج1، ص28،حدیث 20،کتاب العقل و الجهل.
[21]. عبدالرحمن بن محمدبن خلدون، مقدمه ابن خلدون، (قاهره: دارنهضته) ج1، ص403; و نیز: محمد هادی معرفت، تلخیص التمهید، (قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1416 ق) ج2، ص15.
[22]. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1373) ج1، ص129 ـ 130.
[23]. همان.
[24].همان، ص130.
[25]. بقره: 23.
[26]. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، (قم: انتشارات نسل جوان، چ 2، 1374)، ج 8، ص 104 ـ 112.
[27]. نهج البلاغه، خطبه ی 156.
[28]. ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 8، ص 194.
[29]. بقره: 30.
[30]. هود: 69.
[31]. روم: 22.
[32]. طه: 85 ـ 96.
[33]. حجرات: 10.
[34]. حدید: 52.
[35]. مائده: 1.
[36]. انفال: 60.
[37]. مائده: 32.
[38]. بقره: 255.
[39]. نساء: 82.
[40]. ناصر مکارم شیرازی، همان، ص 113 ـ 311.
[41]. بقره: 22.
[42]. طه: 53.
[43]. نمل: 6.
[44]. نباء: 6.
[45]. ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 8، ص 156.
[46]. رعد: 2.
[47]. ناصر رفیعی محمدی، تفسیر علمی قرآن، (تهران: فرهنگ گستر، چ 5، 1379)، ج 2، ص 250.
[48]. سیّد ابوالقاسم خویی، البیان، (بیروت: دار الزهراء، 1987 م)، ص 133.
[49]. اعراف: 151.
[50]. الرحمن: 17.
[51]. انعام: 125.
[52]. احمد مصطفی مراغی، تفسیر مراغی، (بیروت: دار احیاء التراث العربی)، ج 8، ص 25.
[53]. لقمان: 10.
[54]. نمل: 66.
[55]. مؤمنین: 12 ـ 14.
[56]. فاطر: 12.
[57]. محمدعلی رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، (انتشارات اسوه) و ر.ک: رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، (انتشارات مکتب اسلامی).
[58]. مؤمنون: 50; اسراء: 101.
[59]. انعام: 157.
[60]. عیون اخبار الرضا، به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، (چ 2، بهار 74)، ج 8، ص 115 ـ 116.
[61]. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، بهار 73)، ج 4، ص 5660.
[62]. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، (قم: انتشارات اسراء، چ 1، 1378)، ج 1، ص 138.
[63]. ص: 2; مریم: 97.
[64]. نجم: 23.
[65]. حج: 9.
[66]. بقره: 24.
[67]. اسراء: 88; هود: 13; یونس: 39.
[68]. بقره: 25.
[69]. ر. ک: محمد تقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، (قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پرورشی امام خمینی(ره)، چ 1، بهار 1376)، ج 1.
[70]. محمد تقی، مصباح یزدی، همان، ص 140; مکارم شیرازی، همان، ص 140، به بعد; محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامی، چ 1، 1416)، ج 4، ص 261 ـ 227; حسن عرفان، اعجاز در قرآن کریم، (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، چ 1، 1379).
[71]. مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن و البلاغة النبویة، (انتشارات دار الکتب العربی، 1393)، ص 169; محمد باقر سعیدی روشن، معجزه شناسی، (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، چ 1، پاییز 1379)، ص 216 ـ 217.
[72]. ر. ک: شیخ عبدالقاهر جرجانی، دلائل الاعجاز فی القرآن، ترجمه و تحشیه ی سید محمود رادمنش، (انتشارات آستان قدص رضوی، 1368)، ص 599 ـ 615.
[73]. ناصر مکارم شیرازی، همان، ص88; سعیدی روشن، همان، ص 128 ـ 170.
[74]. علامه صدر بلاغی، تفسیر آلاءالرحمن، مقدمه، ص 4.
[75]. سید قطب، مشاهد القیامة فی القرآن، (دار الشروق، 1415)، ص 9.
[76]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، (تهران: دوستان، چ 1، 1377)، ج 1، ص 481.
[77]. ر.ک: حسین جوان آراسته، درس نامه ی علوم قرآنی، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چ 1، 1377).
[78]. اسراء: 88.
[79]. در ترجمه ی آیات از ترجمه ی آیت الله مکارم شیرازی استفاده شده است.
[80]. یونس: 38.
[81]. طور: 33 ـ 34.
[82]. بقره: 23 ـ 24.
[83]. ر.ک: ابو عبدالله زنجانی، تاریخ القرآن، (تهران: منظمة الاعلام الاسلامی، چ 1، 1404)، ص 55 ـ 64.
[84]. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، (قم: مؤسسه ی آموزشی پرورشی امام خمینی(ره)، چ 1، 1376)، ص 127 ـ 133.
[85]. همان، ص 125 ـ 133.
[86]. ر.ک: محمد حسین، طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 59 ـ 73.
[87]. مرتضی مطهری، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 47.
[88]. حسین جوان آراسته، همان، ص 352.
[89]. محمد هادی معرفت، علوم قرآنی: التمهید، (چ 1، 1378)، ص 372.
[90]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ج 1، ص 481.
[91]. ر.ک: المیزان، ج 1، ص 68.
[92]. ر.ک: البیان، ص 94.
[93]. همان، ص 94 ـ 99.
[94]. حسین جوان آراسته، همان، ص 358.